جدول جو
جدول جو

معنی آب اراب - جستجوی لغت در جدول جو

آب اراب
(اِ)
از آبهای بادیه است. و یوم اراب از ایام عربست که در آن هذیل بن هبیره الاکبر التغلبی با بنی ریاح بن یربوع حرب کرد و زنان ایشان را برده گرفت و چارپایان ایشان ببرد. مساوربن هند گوید:
و جلبته من أهل ابضه طائعاً
حتی تحکم فیه أهل اراب.
و منقذبن عرفطه در مرثیۀ برادر خویش اهبان و بنو عجل قتلۀ او دریوم اراب گوید:
بنفسی من ترکت و لم یرسّد
بقف اراب و انحدروا سراعا
و خادعت المنیه عنک سراً
فلا جزع تلان و لارواعا.
و فضل بن العباس اللهبی گوید:
اتبکی أن رأیت لأم وهب
مغانی لاتحاورک الجوابا
أثافی لایرمن و اهل خیم
سواجد قد خوین علی ارابا.
(معجم البلدان).
و رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان جزء ششم ص 93 شود.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ)
ماءالمطر. (تحفه)
لغت نامه دهخدا
فاراب باشد و آن ناحیه ای است مشهور و وسیع در ماوراءالنهر، (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم)، نام ایالتی در ترکستان، (ناظم الاطباء: فاراب) (دمزن)، ناحیۀ بزرگ و وسیعی است در ماوراء جیحون که فاراب هم گویند، (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)، ناحیه ای است در ورای نهر سیحون از بلاد مشرق، (انساب سمعانی)، اسم ناحیۀ بزرگ وسیعیست ورای نهر جیحون و آنرا فاراب نیز گویند، مثالش حکیم سوزنی فرماید:
نیست آن سر، کدوی بارابیست
نه چو آن سر کدوست در باراب،
سوزنی (از سروری)،
رجوع به شعوری ج 1 ورق 151، و فاراب شود
لغت نامه دهخدا
رهگذر آب، مجرای آب، نهر، جوی، آب راهه، راه آب، آوره، فرخور
لغت نامه دهخدا
(چَ)
غذائی که به ناشتا خورند و آن را نهاری گویند، و در بعض فرهنگها به معنی خوراک جن و پری و طیور آورده اند
لغت نامه دهخدا
(بِ زَ)
آبی که در آن زر تفته فروبرده سرد کنند و در طب بکار بوده است
لغت نامه دهخدا
(بِ اَ)
آبی که از فشردن انار گیرند
لغت نامه دهخدا
(رَبْ بِ اَ)
رب الارباب. خدایان خداه. الله. (یادداشت مرحوم دهخدا). خدای خدایان:
یا رب از جنس ما چه خیر آید
تو کرم کن که رب اربابی.
سعدی.
عدم کی راه یابد اندرین باب
چه نسبت خاک را با رب ارباب.
شیخ محمود شبستری.
و رجوع به رب الارباب شود
لغت نامه دهخدا
ناحیتی خوش آب و هوا از مضافات کابل:
اگرچه جای خوش کابل آب باران است
بهشت روی زمین خواجۀ سه یاران است،
؟
لغت نامه دهخدا
(تَ)
طراز بنایان که در درون آب دارد.
- آب تراز کردن زمین، تسطیح آن برای جریان آب
لغت نامه دهخدا
زراعتی را گویند که از آب رودخانه و کاریز حاصل شده باشد، (برهان) (آنندراج)، زراعتی را گویند که از آب رودخانه و کاریز و غدیر و آبگیر حاصل شده باشد، (از هفت قلزم)، زمینی که با آب کاریز و رودخانه مشروب شود، برخلاف زمین دیم، (ناظم الاطباء: فاراب)، و رجوع به فاراب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب انار
تصویر آب انار
آبی که از فشردن انار گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب زرتاب
تصویر آب زرتاب
آبی که در آن زر تفته فروبرده سرد کنند ودر طب به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب راه
تصویر آب راه
رهگذر آب، مجرای آب، نهر، جوی، آبراهه، راه آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب چرا
تصویر آب چرا
غذائی که ناشتا بخورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب باران
تصویر آب باران
آبی که از ریزش بارش پدید آید ما المطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب طراز
تصویر آب طراز
طراز بنایان که در درون خود آب دارد تراز آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب تراز
تصویر آب تراز
طراز بنایان که در داخل آن آب باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب طرب
تصویر آب طرب
شراب انگوری آب عشرت. می انگوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب طراز
تصویر آب طراز
((طَ))
آب تراز، طراز بنّایان که در درون خود آب دارد، تراز آبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب چرا
تصویر آب چرا
((چَ))
ناشتایی، غذای اندک، خوراک وحوش و طیور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب طرب
تصویر آب طرب
((بِ طَ رَ))
شراب انگوری، آب عشرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب طرب
تصویر آب طرب
می انگوری
فرهنگ واژه فارسی سره
بزک، جلا، رونق، ساخت وپرداخت، طول وتفصیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
میراب
فرهنگ گویش مازندرانی